خانه من هم قسطی است
وقتی دختر دکتر ازدواج کرد، همه منتظر بودیم از طرف نهاد یک خانه به آنها بدهند اما آنها در یکی از محلات تهران خانهای اجاره کرده و درآنجا زندگی جدیدشان را شروع کردند. چند باری دکتر برای دیدن دخترش به منزلشان رفت و هربار ما (بچههای حفاظت) توی دردسر میافتادیم. این که باید دکتر را از مسیری میبردیم که شناخته نشود و برای دختر و دامادش از لحاظ امنیتی مشکلی به وجود نیاید. امّا با همه اینها باز مردم متوجه میشدند. ممکن بود از طرف ضدانقلاب برایشان خطرناک باشد. آن قدر به دکتر فشار آوردیم تا بالاخره پذیرفت آن دو بیایند در طبقه دوم منزل یکی از کارمندهای نهاد در پاستور بنشینند. داماد دکتر اما ماه به ماه کرایه آنجا را به حساب نهاد واریز میکرد. وقتی هم پسر بزرگ دکتر (مهدی) وقتِ سربازیش شد، چون بچههای سپاه او را میشناختند، ارتش را انتخاب کرد تا مثل سایر سربازان خدمت کند.
٭ زمانی که دکتر به ریاست جمهوری انتخاب شد، میخواست در همان منزل شخصیاش در نارمک سکونت کند. از لحاظ امنیتی به ایشان چنین اجازهای داده نشد. برای همین مجبور شد به پاستور بیاید. آنجا هم یکی از خانههای قدیمی را برای سکونت انتخاب کرد که گویا در سالهای ریاست جمهوری آیت ا... خامنهای، خانواده ایشان هم آنجا سکونت داشتند. ما بچههای محافظ منتظر بودیم دکتر سفارش خرید وسایل زندگی نو را برای خانه جدید به نهاد ریاست جمهوری بدهد اما دکتر مختصری وسایل زندگی از منزل مادر خانمش که گویا بلااستفاده مانده بود، به خانه پاستور آورد. تنها خریدشان در این خانه آن هم با هزینه شخصی، یک اجاق گاز ایرانی بود.
٭ به خاطر این که دکتر در دیدارها خودش را قاطی مردم میکند و از آنها دوری نمیکند، محافظان دکتر همیشه در کنترل اوضاع مشکل دارند و فشار زیادی به آنها میآید. به خصوص که به سفارش دکتر حق برخورد فیزیکی با هیچ کدام از مردمی را که برای دیدن دکتر هجوم میآورند ندارند. دکتر سر قضیه مجتمع شفق و شقایق رفته بود منطقه 19. مردمی که از پیمانکاران مجتمع شاکی بوده، تجمع کرده بودند، به محض دیدن دکتر شلوغ کردند. یکی از محافظها دختر خانمی را که در آن جمع بود، با دست زد. آن دختر خانم هم زد زیر گریه. دکتر تا متوجه قضیه شد، گفت آن دختر خانم و محافظ خاطی را بیاورند. بعد به دختر دلداری داد که محافظ تعادلش را توی شلوغی از دست داده و چنین حرکتی از او سر زده. اشتباه هم کرده. اگر از او نمیگذری بیا بزن در گوش من! دختر هم به خاطر دکتر گذشت کرد. بعد دکتر با مردم صحبت کرد که خودش هم خانهاش قسطی است و چند سال است قسط میدهد و... بعد از صحبتهای دکتر، مردم آرام شده و متفرق شدند.